تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تیارا گلی

باز هم یک مامان گرفتار وشرمنده

تیارا جونم بازم اومدم بگم که شرمنده ام این روزها بازم گرفتار کارهای شرکت بودم آخه همکارم (خاله صفورا) دوباره بارداره و باید کارهای اونم انجام بدم چون تا یک هفته استراحت مطلق بود .اشکال نداره انشاءاله این دفعه نی نیش سالم به دنیا بیاد و دلش شاد بشه .انشاءالهههههههه خیلی عکس ازت توی دوربین دارم اما فعلا چند تاشو اینجا میذارم تا بقیه رابعدا توی پستهای بعدی . راستی خیلی دلم میخواد بیام از شیرین زبونیات و کارهای بامزه ات بگم که چقدر شیرین زبون شدی .همه چی میگی هزار ماشاءاله زبون خیلی خوبه و چند تا شعر هم بلدی مثل آقا پلیس و پاییز ویه توپ دارم ،ماه در میاد ،خورشید خانم و..... در ضمن به همه خانومها همچنان میگی خاله وبه همه آقایون عمو حتی فروشند...
23 مرداد 1391

تیارا و کیک پزی

یک روز جمعه خواستم برای دختر گلم کیک درست کنم که خودش هم دست بکار شد وحسابی کمک کرد اول از همه تخم مرغها را میزنیم با دقت فراوان بقیه مراحل را در ادامه مطلب ببینید   بعد از اضافه کردن بقیه مواد باز هم بهم میزنیم واینجا دیگه آماده است برای پخت به به چه کیکی بشه دستپخت تیارا گلی و در این فاصله تیارا خانوم یک دوش گرفتن و بعد اومد سراغ کیک از اونجایی که تیارا خانم عاشق کیک تولد و فکر میکنه حتما باید شمع بذاره روی کیک گیر داده بود مامان شمع بده بذاییم کیک تبلد تبلد (الهی قربون اون حرف زدنت) از اونجایی که شمع توی خونه نداشتیم واسه کیک مجبور شدیم شمع تزئینی را برداریم بذار وسط کیک هههههه د...
14 مرداد 1391

تیارا و باغ ارم

تیارای عزیزم حدود 10 روز پیش با دایی و مامان اذر اینا رفتیم باغ ارم که حسابی به شما والنا خوش گذشت و بازی کردید در ادامه عکسای باغ ارم را برات میذارم . اینجا ورودی باغ ارم که ماکت روستاها را ساختند وخیلی قشنگه این عروسک بزرگ و قشنگ هم در محوطه میچرخید و قر میداد روی آهنگهای مختلف که با النا عکس گرفت اما تیارا میترسید بره پیشش اینجا هم خونه خرگوشها بود که کلی واسشون ذوق کردی البته یک قفس میمون هم بود که نشد از اونجا عکس بگیرم از بس که این میمون بازیگوش و وحشی بود و به سمت دختر بچه ها حمله میکرد و دستشو از قفس آورد بیرون وموهای النای بیچاره را گرفت اینجا هم قسمت پارک شادی ارم است و محو تماشای وسله بازیهایی ...
8 مرداد 1391

تیارا وعروسک جون

تیارا جون خیلی به عروسک وبازی با عروسکات علاقه داری و تو خیالت باهاشون حرف میرنی و بهشون غذا میدی براشون لالایی میخونی قربون اون شیرین زبونیات برم من . اینجا هم مادرجون برات بستنی آورده بود که داشتی به عروسکت هم میدادی لون هم با چه دقت وعشقی این هم عروسک بیچاره بعد از خوردن بستنی توسط تیارا گلی ...
1 مرداد 1391

عکسهای تیر 91

چند روزی گیر داده بودی به عینک وکیف و هرموقع جایی میخواستی بری حتما باید کیفتو میبردی عزیزم اینجا هم عصر یک روز گرم تیرماه توی حیاط خونه مادرجون در حال آب بازی با النا ...
1 مرداد 1391

تیارا و چادر

چند روزی هم گیر داده بودی به این چادر که مامان آذر برات زحمتشو کشیده بودند اما فقط برای چند روز بود دیگه سراغش نمیری حجابت منو کشتههههههههه اینجا هم آرشام میخواست باهات عکس بگیره که اصلا افتخار نمی دادی ...
1 مرداد 1391

بعد از چند روز .......

تیارا جونم این مامان درگیر کار وتنبلتو ببخش که مدتیه وبتو آپ نکرده . آخه عزیزم از یک طرف درگیریهای کاری وشرکت و ارسال اظهارنامه مالیاتی که بالاخره دیروز شرش کم شد واز طرفی مسائلی که برای دایی امیر بوجود آمده و این روزها خانواده ما و مادرجون ودایی افشین سخت درگیرش هستیم و اگر خدا بخواهد داره مشکلاتش برطرف میشه و ما همگی داریم بهشون کمک میکنیم تا زودتر دوباره زندگیشون سر وسامون بگیره . برای آرشام که این روزها اصلا آرامش نداره هم نگرانم . خلاصه امیدوارم تیارای نازنینم منو ببخشی واز همه دوستان مجازی که سراغمون را گرفتند ونگرانمون بودند ممنون .دوستتون دارم و فدای روی ماه همگی شما ...
1 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد